چون فاطمه سلام الله علیها فرزندش حسن را به دنیا آورد، به پدرش امیرالمؤمنین على علیه السلام عرض کرد: نامى براى او بگذار...
على علیه السلام فرمود: من چنان نیستم که در مورد نامگذارى او به رسول خدا پیشى گرفته و سبقت جویم.
در این وقت رسول خدا صل الله علیه و آله آمد، و آن کودک را در پارچه زردى پیچیده، به نزد آن حضرت بردند.حضرت فرمود: مگر من به شما نگفته بودم که او را در پارچه زرد نپیچید؟سپس آن پارچه را به کنارى افکند و پارچه سفیدى گرفته و کودک را در آن پیچید، آنگاه رو به على علیه السلام کرده فرمود: آیا او را نامگذارى کردهاى؟
عرض کرد: من در نامگذارى وى به شما پیشى نمىگیرم!
رسول خدا صل الله علیه و آله فرمود: من هم در نامگذارى وى بر خدا سبقت نمىجویم!
در این وقتخداى تبارک و تعالى به جبرئیل وحى فرمود که براى محمد پسرى متولد شده، به نزد وى برو و سلامش برسان و تبریک و تهنیت گفته و به وى بگو: براستى که على نزد تو به منزله هارون است از موسى، پس او را به نام پسر هارون نام بنه!
جبرئیل از آسمان فرود آمد و از سوى خداى تعالى به وى تهنیت گفت و سپس اظهار داشت: خداى تبارک و تعالى تو را مامور کرده که او را به نام پسر هارون نام بگذارى. رسول خدا صل الله علیه وآله پرسید: نام پسر هارون چیست؟
عرض کرد: «شبر».
فرمود: زبان من عربى است؟
عرض کرد: نامش را «حسن» بگذار، و رسول خدا صل الله علیه و آله او را حسن نامید...