سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
 
نویسنده : حسین شجاعی
تاریخ : یکشنبه 92/1/25
نظر



شب بود

و تو می گریستی و صدایی گفت: 

بانوی صبر!

تندیس استقامت ! ازچه می گریی؟

سوگ پدر آیا چنان لطمه ای بر کوه استوار دلت وارد کرده ،

که چشمه چشمه اشک از آن می جوشد ؟

تومی گریستی ،

وگریه ات می گفت ،

که . . . . . نه !



بانوی آسمان !

به بالا چون ستارگان و به روشنی چون ماه !

گریه ات سوگواری ستمی است که برشویت رفته؟

خانه نشینی آفتاب را برنمی تابی؟

  تو می گریستی وگریه ات میگفت که. . . . . . نه !



سیب بوستان بهشت !

گل آروزی پیامبر!

مالک باغها یآسمانی !

گریه ات غمنامه ی غصب باغستانی زمینی که نیست!

وتومی گریستی

وصدایی گفت:

بانوی آب ها!

دریای مواج گوهر آفرین !

از آن آتش که نااهلان برقدمگاه جبرئیل افروختند،

ابری از دلت برخاست که در آسمان چشمانت باریدن گرفته ؟

تو می گریستی،

و گریه ات می گفت که . . . . . نه !



گریه ات از آسمان است،

به نجوای فرشتگان ماند ،

که سرکشی غافلانه مردمان را به اعتراض برخاسته باشد.                                

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها


  اندوه پیامبران ، به جان ،

  وشکوه رسولانش ، در نهان!

 گریه ات درد پهلو وبازو نیست !      

رنج عشق در خویش دارد .

واشک هایی که به رنگ خداست

بر گونه های پریده رنگت می دود.

تومی گریستی و صدایی می آمد :

بانوی خدا سوگوار پرستش است .

دلمشغول آنکه ،خدا،به هیمنه خدایی اش ،

وبه یگانگی توحیدش ،

پرستیده نشود.

 مردمان ،گوساله سامری بسازند وبرمرکبی بتازند ،

که در وادی حیرتشان به زیر افکند،

هزار سال در بیابان تمنا سرگشته بمانند ،

دروازه های سرزمین هدایت ،

پیش رویشان بسته باشد ،

وکلید ورود را نیابند ،

مشرکانه هزاردسته شوند،

تا بر دری که بسته غفلت آنهاست مشت بکوبند . 

ونه مهربانی دستهای پینه بسته ی تو ،

نه مهرورزی دل خسته ی تو ،

دست های بیعت شکن مردمان را شکسته برنمی تابد .



بانوی عبادت ،

گریه ات سوگواری توحید باوری است ؟

وتو می گریستی،

و گریه ات می گفت که . . . . . آری!

هزار سال گذشته بود وتو می گریستی ،

وصدایی می گریست ...


 
 
 
Theme-Designer.Comtd width=td width= Theme-Designer.Com