یا امام رضا
ای که چون من هزارها داری
آسمانی پُر از دعا داری
دستهایم دخیلتان هستند
بسکه دستِ گره گشا داری
از گدا هم کریم میسازی
بسکه اعجاز کیمیا داری
من هوای تورا به سر دارم
تو هوای دلِ مرا داری
هرچه بیمار هم بیاید باز
تو برایِ همه دوا داری
دلشکسته کسی به من میگفت:
خوش به حالت امام رضا داری
در ِ این خانه را زدم عشق است
کفتر جلدِ مشهدم عشق است
آمدی مستجابمان کردی
یک پیاله شرابمان کردی
چقدر خوب شدبرای سفر
یا رضا انتخابمان کردی
شب به دنبالمان فرستادی
از خجالت که آبمان کردی
سنگ کم قیمت و کمی بودم
واقعاً دُرّ نابمان کردی
این همه خوب دورتان بود و
باز ما را حسابمان کردی
ذره بودیم و هیچ بودیم و
آمدی آفتابمان کردی
نور شمس شموس نور شماست
یا رضا ارض طوس طور شماست
زلف آشفته ی پریشان را
حالِ این بلبل غزل خوان را
تو ببین و برام خالی کن
حجره ی روبه روی ایوان را
پایتخت رفیع سلطنتَت
بنده کرده دو صد سلیمان را
تا نقاب از رُخت کنار زدی
شیعه کردی تمام ایران را
ناقه ات تا رسید نیشابور
سجده کردند جام سلطان را
مرد سلمانی ِ شما دارد
همه ی رتبه های سلمان را
نجف و کربلای ما کردند
جنت مشهد خراسان را
به حرم پر زدم خدا را شکر
زائر مشهدم خدا را شکر
ما ندیدیم بام از این بهتر
هیچ جا احترام از این بهتر
آهوی دام ِ آهویت هستم
نیست صیاد و دام از این بهتر
از تهِ دل سلام همسایه
ای سلام اَلْسلام از این بهتر
با جُزامی ، غلام ، همسفره
من ندیدم مرام از این بهتر
برتر از حاکمی ، سلیمانیست
تو بگو که کدام از این بهتر
نوکر خانه ی تو باشم من
که نباشد مقام از این بهتر
غیر نوکر شدن چه میخواهم؟
جز کبوتر شدن چه میخواهم؟
باز دارم به سر هوای ضریح
دل من تنگ شد برای ضریح
دوست دارم رها شوم از خود
در میان سر و صدای ضریح
چقدر دل شکستگی خوب است
در حریم پر از دعای ضریح
دستهایِ پر از تمنایی
میخورد رویِ حلقه های ضریح
میشود خوبتر خدا را دید
در همان یا رضا رضای ضریح
واجب است به هر عاشق
سجده ی شکر عشق پای ضریح
حرم ثامن الحجج رفتم
میلیون مرتبه به حج رفتم
اشک با من سرود غم با تو
نوحه ی گریه دار و دَم با تو
گفتن شعر ِ روضه ها با من
جلوه دادن به محتشم با تو
ناله از دل زدن فقط با من
کربلا کردن دلم با تو
گذری کن شبی به روضه ی ما
چشم با این گدا، قدم با تو
دست با من ، به سر زدن با من
زدن ِخیمه و علم با تو
روضه خواندن برای تو با من
گریه های مُحَرمم با تو
روضه خواندی تو ای امام غریب
جَدِّ ما تشنه بود یَابنَ شبیب
جَدِّ مارا سوارها کشتند
بین گودال بارها کشتند
جَدِّ ما یک نفر ولی اورا
لشگری از هزارها کشتند
اعتبار تمام عالم را
جمع بی اعتبارها کشتند
نعل ها گرد و خاک میکردند
جَدِّ مارا غبارها کشتند
خواهرش را پس از بریدن سر
خنده ی نیزه دارها کشتند
وای از داغ عصر ِ روز ِ دهم
وای از ضربه ی دوازدهم
(جواد پرچمی)