«هر گاه اراده عزتى بدون دار و دسته، و هیبتى بدون سلطنت داشتى، از خوارى معصیت الهى بیرون آمده، به سوى عزت طاعت خداوند رو کن .»
امام مجتبى علیه السلام
از مصادیق کامل بندگان مقرب الهى، امام حسن مجتبى علیه السلام است که در تمام حالات رو به سوى خدا داشت، خود را در محضر او مىدید و خوف عظمت الهى سراسر وجود او را پر کرده، و تمام هستى او را فرا گرفته بود.
در ذیل به نمونههایى در این زمینه اشاره مىشود:
هنگام وضو
آن حضرت هنگام وضو گرفتن بدنش مىلرزید، و چهرهاش زرد مىشد، از او درباره راز این امر سؤال شد، فرمود: «حق على کل من وقف بین یدى رب العرش ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله؛ بر هر کسى که در پیشگاه خداوند مىایستد لازم است که [از عظمت الهى] رنگش زرد و اندامش به لرزه افتد.»
هنگام ورود به مسجد
وقتى که در آستانه مسجد قرار مىگرفت، سر به سوى آسمان بلند مىکرد و عرضه مىداشت: «الهى ضیفک ببابک یا محسن قد اتاک المسىء، فتجاوز عن قبیح ما عندى بجمیل ما عندک یا کریم؛ خدایا میهمانت درب خانهات ایستاده، اى احسان کننده! [بنده] گنه کار به سوى تو آمد، به خوبى آنچه نزد توست، از بدى آنچه نزد من است درگذر. اى [خداى] بخشنده.»
در وقت نماز و در هر حال
امام صادق علیه السلام مىفرماید:«امام حسن علیه السلام عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود، هرگاه حج به جا مىآورد پیاده و گاهى پا برهنه بود، همیشه این گونه بود که اگر یادى از مرگ و قبر و قیامت مىکرد گریه مىکرد. وقتى یادى از گذشتن از صراط مىکرد، گریه مىکرد، وقتى یادى از عرضه شدن در پیشگاه الهى [براى حساب و کتاب] مىکرد، صداى حضرت بلند مىشد، تا آنجا که غش مىکرد [ و بیهوش مىافتاد]، و هر گاه براى نماز مىایستاد، بند بند وجود او در مقابل خدایش مىلرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد مىکرد، مانند مار گزیده مىپیچید، و از خداوند بهشت را درخواست مىکرد.
بعد از نماز
در حالات آن حضرت نوشتهاند: «ان الحسن کان اذا فرغ من الفجر لم یتکلم حتى تطلع الشمس؛ امام حسن علیه السلام همواره چنین بود که وقتى از نماز صبح فارغ مىشد، [باز هم بر سجاده خویش مىنشست و عبادت خدا مىکرد، ] با هیچ کس [در آن حال ] سخن نمىگفت: تا آنگاه که خورشید طلوع مىکرد.»
هنگام خواندن قرآن
در هنگام قرائت قرآن، وقتى به آیه « یا ایها الذین آمنوا» مىرسید، مىگفت: «لبیک اللهم لبیک؛ اجابت کردم خدایا، اجابت کردم .»
هنگام مرگ و شههادت
آن حضرت هیچگاه خدا را فراموش نکرد و در تمام عمر خویش به یاد محبوب بود. از دورى دوست و خوف و عظمت او اشک مىریخت؛ در نماز، در حال خواندن قرآن، ... و تا آخرین لحظه، حتى آنگاه که در بستر شهادت قرار گرفت، گریهاش شدت گرفت، عرض کردند: اى پسر رسول خدا! گریه مىکنى در حالى که محبوب رسول خدا هستى و رسول خدا درباره تو بسیار تعریف کرد و سخن گفت و تو بیست نوبت پیاده به حج مشرف شدى . فرمود: «انما ابکى لخصلتین؛ لهول المطلع و فراق الاحبة؛ به خاطر دو چیز مىگریم؛ وحشت آنچه در پیش دارم و جدائى دوستان .»